سلام مامانی ، تو پست قبلی از همه بابت تاخیری که داشتیم عذرخواهی کردم و اینجا از تو عذزخواهی می کنم که خیلی وقته به دفتر خاطراتت سر نزده بودم ... بعد از ماه رمضان با مامان جون اینا رفتیم مسافرت ... خیلی خوش گذشت . از تهران رفتیم میانه ، البته اونجا وقت چند ساعتی اقامت داشتیم برای اینکه می خواستم بریم سرخاک بابای آقا جون . بابایی خیلی خسته بود و باید یکمی می خوابید چون تمام شب رانندگی کرده بود برای همین بین راه ( میانه - تبریز ) جایی نگه داشتیم و تو یه آلاچیق استراحت کردیم . البته همه خوابیدن به غیر از من و تو نه اینکه خسته نبودیم برای اینکه جنابعالی از شیطنت یه جا بند نمی شدی تو الاچیق از درو ویوار بالا می رفتی ... ب تب...